fesgheli va topoli
درباره وبلاگ


به دنیای ما دو دوست خوش آمدید ما مال نداریم که هی فخرفروشیم اموال نداریم که بر فقر بپوشیم داریم گرانمایه ترین ثروت عالم یک دوست که آنرا به جهانی نفروشیم ***************************** سلام اين وبلاگ سحر و ريحانه ست دو دوست جون جوني ايشالله بتركين اگه نظر ندين :D

پيوندها
gps ماشین ردیاب
دیلایت فابریک
جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان fesgheli va topoli و آدرس fesgheliotopoli.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 12
بازدید کل : 3852
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


.

کد چت روم

نويسندگان
sahar va reyhane

آرشيو وبلاگ
ارديبهشت 1393


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
پنج شنبه 25 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte fesgheeeeeeeeeeeeeeeeeeeel, :: 20:21 :: نويسنده : sahar va reyhane

بابا جون؟
- جونم بابا جون؟
این خانمه چرا با مانتو خوابیده؟
- خب… خب… خب حتما اینجوری راحتتره دخترم
یعنی با لباس راحتی سختشه؟
- آره دیگه، بعضیها با لباس راحتی سختشونه!
پس چرا اسمشو گذاشتن لباس راحتی؟
- …….هیس بابایی، دارم فیلم میبینم
باباجون، کم آوردی؟- نه عزیزم، من کم بیارم؟ اصلا هر سوالی داری بپرس تا جواب بدم
خب راستشو بگو چرا این خانمه با مانتو خوابیده بود؟
- چون خانم خوبیه و حجابشو رعایت میکنه
آهان، پس یعنی مامان من خانم بدیه؟
- نه دخترم، مامان تو هم خانم خوبیه
پس چرا بدون مانتو میخوابه؟!
- خب مامانت اینجوری راحتتره !
اون آقاهه هم چون میخواسته حجابشو رعایت کنه با کت و شلوار خوابیده بود؟
- نه عزیزم، اون چون خسته بود با لباس خوابش برد
پس چرا خانمش که خیلی هم خانم خوبیه بهش کمک نکرد لباسشو در بیاره؟!
- چون میخواست شوهرش روی پاهای خودش بایسته
واسه همینه که شما نمیتونید روی پاهای خودتون بایستید؟!
- عزیزم مگه تو فردا مدرسه نداری؟
داری میپیچونی؟
- نه قربونت برم عزیزم،اما یه بچه خوب که وسط فیلم اینقدر سوال نمیپرسه؛باشه عسل بابا؟
اما من هنوز قانع نشدم
- توی این یک مورد به مامانت رفتی؛ خب بپرس عزیزم
چرا باباها توی تلویزیون همیشه روی مبل میخوابن؟
- واسه اینکه تختخوابشون کوچیکه، دو نفری جا نمیشن
خب چرا یه تخت بزرگتر نمیخرن؟
- لابد پول ندارن دیگه
پس چرا اینا دوتا ماشین دارن، ما ماشین نداریم؟
- چون ماشین باعث آلودگی هوا میشه، ما نخریدیم عزیزم
آهان،
یعنی آدما نمیتونن همزمان دوتا کار خوب رو با هم انجام بدن؛ اون آقاهه و
خانومه که حجابشون رو رعایت میکنن، باعث آلودگی هوا میشن، شما و مامان
که باعث آلودگی هوا نمیشین حجابتون رو رعایت نمیکنین؛ درست گفتم بابایی؟
- آره دخترم، اصلا همین چیزیه که تو میگی، حالا میشه من فیلم ببینم؟
باشه،
ببین بابایی اما تحت تاثیر این فیلمها قرار نگیری بری ماشین بخریها، به
جاش برو به مامان یاد بده حجابشو موقع خواب رعایت کنه که تو اینقدر موقع
جواب دادن به سوالاتم خجالت نکشی! باشه باشه ؟!

 
پنج شنبه 25 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte fesgheeeeeeeeeeeeeeeeeeeel, :: 20:14 :: نويسنده : sahar va reyhane

مَردی , شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال ، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!
این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.
وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه سر در نمیارم!
راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.


با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش.
اینقدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!
خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صدا راه افتاد.
هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!
تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره.
تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.
تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.
نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.
از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در روباز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که هوا کم آورده بودم.
دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.
وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفرخیس اومدن تو، یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم سوار ماشین ما شده بود.

 
دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte fesgheeeeeeeeeeeeeeeeeeeel, :: 22:35 :: نويسنده : sahar va reyhane

یه روز یه دبیری دانش آموزاشو جمع کرد تو آزمایشگاه ...

 

یه کرم گذاشت رو میز و یه قطره از مشروبات الکلی ریخت روش ...

کرم نابود شد !  

بعد گفت : دیدید چه بلایی سر کرم اومد؟چه نتیجه ای میگیریم؟؟

همه با هم گفتن :

باید مشروبات الکلی بخوریم تا کرم های بدنمون از بین برن :)))

معلمه دید اینا به زبون آدم نمیفهمن ...

یه ظرف پر مشروب گذاشت جلوی یه الاغ و به بچه ها گفت :

ببینید حتی الاغ هم از این نمیخوره ! چه نتیجه ای میگیریم؟؟؟

همه با هم گفتن :

نتیجه میگیریم هرکی نخوره خره =)))

 

 
دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte fesgheeeeeeeeeeeeeeeeeeeel, :: 21:59 :: نويسنده : sahar va reyhane

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮔﺎﻭ ﭘﺎﺵ ﻣﯿﺸﮑﻨﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺑﻠﻨﺪ ، ﺷﻪ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯ ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮏ ﻣﯿﺎﺭﻩ !
ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮏ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﮔﻪ ﺗﺎ ۳ ﺭﻭﺯ ﮔﺎﻭ ﻧﺘﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﭘﺎﺵ ﺑﺎﯾﺴﺘﻪ ﮔﺎﻭ ﺭﻭ ﺑﮑﺸﯿﺪ !
ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺍﯾﻨﻮ ﻣﯿﺸﻨﻮﻩ ﻭ ﻣﯿﺮﻩ ﭘﯿﺶ ﮔﺎﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ !
ﮔﺎﻭ ﻫﯿﭻ ﺣﺮﮐﺘﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ . . .
ﺭﻭﺯ ﺩﻭﻡ ﺑﺎﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﺪﻭ ﺑﺪﻭ ﻣﯿﺮﻩ ﭘﯿﺶ ﮔﺎﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ، ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﺭﻭ ﭘﺎﺕ ﺑﺎﯾﺴﺖ !
ﺑﺎﺯ ﮔﺎﻭ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺑﺎﯾﺴﺘﻪ ﺭﻭ ﭘﺎﺵ !
ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻣﯿﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﭘﺎﺷﯽ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ ﻧﺘﻮﻧﯽ ﺭﻭ ﭘﺎﺕ ﻭﺍﯾﺴﯽ ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮏ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﯽ :(
ﮔﺎﻭ ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﻭﺭ ﭘﺎ ﻣﯿﺸﻪ ، ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯ ﻣﯿﺮﻩ ﺩﺭ ﻃﻮﯾﻠﻪ ﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﮔﺎﻭ ﺭﻭ ﭘﺎﺵ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ !
ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﮔﺎﻭ ﺭﻭ ﭘﺎﺵ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﺟﺸﻦ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ ، ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭﻭ ﺑﮑﺸﯿﺪ :lol:
ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ : ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻧﺨﻮﺩ ﻫﺮ ﺁﺷﯽ ﻧﮑﻦ :lol:

 
دو شنبه 22 ارديبهشت 1398برچسب:, :: 21:32 :: نويسنده : sahar va reyhane

  

                                             

 

                                                                       

              

                                        

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topoooooooooooooooool, :: 14:31 :: نويسنده : sahar va reyhane

یک مهندس رفت کلانترى تا براى همسر گم شده اش فرم پر کنه !

مهندس : زنم رفته خرید ولى هنوز برنگشته خونه !

پلیس : قدش چقدره ؟

مهندس : تا حالا دقت نکردم !

پلیس : لاغره ؟ چاقه ؟

مهندس : یک کم شاید لاغر یا چاق !؟

پلیس : رنگ چشمهاش ؟

مهندس : دقیقاً نمی دونم !؟

پلیس : رنگ موهاش ؟

مهندس : والا هى رنگ می کنه !!

پلیس : چى پوشیده بود ؟

مهندس : پیراهن !؟ … یا مانتو !؟ … نمی دونم !!

پلیس : با ماشین رفته بود ؟

مهندس : بله

پلیس : اسم ، رنگ و شماره ماشین ؟

مهندس : یک AUDI مشکى A8 . با موتور V6,

حجم ۳۰۰۰ سوپرشارژ با۳۳۳ اسب بخار قدرت و دور موتور و تیپ ترونیک

هشت سرعته اتوماتیک با قابلیت تبدیل به مد دستى

و تمام چراغهاش فول LED با دیود هاى تنظیم نور براى تمام فانکشنهاش و…

یک خراش خیلى کوچولو هم روى در جلویى سمت شاگرد…

(مهندس به اینجا که رسید زد زیر گریه !)

پلیس (متاثر!) : گریه نکنید !

ما ماشینتون رو براتون پیدا می کنیم !

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topooooooooooooooool, :: 14:30 :: نويسنده : sahar va reyhane

ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﺳﮓ ﺩﺍﺷﺘﻦ ،

ﻫﺮﻭﻗﺖ ﻭﺍﻕ ﻭﺍﻕ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺻﺪﺍﺷﻮ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﺸﻮ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ

ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﺳﮕﯽ ﮐﻪ

ﺻﺪﺍﺵ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻣﯿﺎﺩﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﺟﻔﺖ ﮔﯿﺮﯼ ﺑﺎ ﺳﮕﺶ !

خلاصه ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻪ و ﯾﻪ ﺑﻼﯾﯽ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺁﻭﺭﺩ

ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍ ﻣﺎﻫﯽ ﺩﺭﻣﯿﺎﺭﻩ :|

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topooooooooooooooool, :: 14:30 :: نويسنده : sahar va reyhane

پسره از نیمرخ شبیه قالپاق پیکانه ،

استاتوس گذاشته : درگیرم نشو رسوا میشوم !

یکی نیست بگه آخه میخِ بیکارِ توی دیوار ،

تو برو خدارو شکر کن عامل جنگ جهانی سوم نشدی …

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topoooooooooooooooool, :: 14:27 :: نويسنده : sahar va reyhane

چن وخ پیش به پسر عموم گفتم واسم ایمیل بساز رمزشم واسم بفرست…

گفت باشه…

آدرس ایمیلمو فرستاد گفتم پس رمزش کو ؟؟

گفت واست ایمیل کردم :|

من قضاوت رو به کارشناسا واگذار میکنم !

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topooooooooooooool, :: 14:27 :: نويسنده : sahar va reyhane

امروز به شوخی به مادرم گفتم عَبروهامو بردارم تعجب می کنی ؟

میگه : تو دیگه حامله ام بشی من تعجب نمی کنم !

تصویر ذهنیش از من خیلی خرابه :|

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topooooooooooooooooool, :: 14:26 :: نويسنده : sahar va reyhane

به بعضیا باس گفت ببین عزیزم من تو زندگیم یه بار از فــــــلـــا فــــل گذشتم ،

دو بار هم از چیـــــــــــپس و مـــــــــــاست :|

دیگه تو از این ۲ تا بالاتر نیستی کــــــــه :|

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topooooooooooooool, :: 14:23 :: نويسنده : sahar va reyhane

دیدین تو فیلما بچه توی خواب جیغ میکشه همه میرن بغلش می کنن و از این حرفا ؟

خلاصه اومدم بگم اینا همش دروغه ،

من یه بار جیغ کشیدم مامانم همچین با لگد زد تو شکمم که دیگه چند ساله جیغم نمیاد :|

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topooooooooooooool, :: 14:22 :: نويسنده : sahar va reyhane

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ فانتزی ﻫﺎﻡ اینه که زنگ بزنم به خودم ، بعد بگم الو ؟

بعد خودم بگم : قربون الو گفتنت برم من !

بعدم خودم خجالت بکشم قطع کنم تلفنو …

چن دفه هم امتحان کردم ولی لامَصّب همش اِشغال بود !

نگرانم ! نمیدونم دارم با کی حرف میزنم ؟! :|

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topooooooooooool, :: 14:21 :: نويسنده : sahar va reyhane

اعتراف می کنم موقعی که بچه بودم می خواستم برم دستشویی

تلویزیون رو خاموش میکردم تا کارتون تموم نشه

و بعدش که میومدم گریه میکردم به مامانم میگفتم

کاره تو بود روشن کردی کارتون تموم شد !

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topoooooooooool, :: 14:20 :: نويسنده : sahar va reyhane

آﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭﯼ که مامان بابام ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ

ﻣﺎﻝ ﺯﻣﺎﻧﯿﻪ که ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺸﻤﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻢ !

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ دیگه ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﭼﺸﻤﮕﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ :|

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topooooooooooooool, :: 14:19 :: نويسنده : sahar va reyhane

یادش بخیر…

یه معلم داشتیم تو کلاس میگفت شغل ما، شغل انبیاست

منم اومدم خود شیرینی کنم

گفتم انبیا که همشون چوپانی میکردن !

نه گذاشت، نه برداشت گفت منم دارم همین کارو میکنم دیگه گوسفند :|

“خدا حفظش کنه زیادی رک بود…”

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topoooooooooooool, :: 14:19 :: نويسنده : sahar va reyhane

بچه که بودیم ننه مون میگفت بدو برو به وانتیه بگو وایسه

بعد ما اصن همچین میرفتیم عین جت لی !

وسط راه دو سه تا ملق میزدیم و از رو دیوار میرفتیم که برسیم وانتیه نره !

الان کافیه به بچه ها بگی گوشی منو از اتاقم بیار لدفن !

درجا جِرت میدن :|

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topooooooooooooool, :: 14:18 :: نويسنده : sahar va reyhane

اعتراف میکنم هر روز صبح که بیدار میشم

با خودم تصمیم میگیرم که امروز خیلی خلاق و پر انرژی باشم

ولی بعد یه صدایی تو سرم میگه : آره اینو خوب اومدی

و بعد جفتمون با هم میخندیم و تصمیم میگیریم دورِهمی یه چرتی بزنیم :)

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topooooooooooool, :: 14:17 :: نويسنده : sahar va reyhane

فقط یه ایرونی میتونه

انقدر فال حافظ بگیره تا یکیش به مشکلش جور دربیاد :|

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topooooooooooool, :: 14:16 :: نويسنده : sahar va reyhane

ﺍﺯ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ

ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻡ ﭼﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﯼ !؟

ﮔﻔﺖ ﻫﯿﭽﯽ ﻭﺍﻻ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺭ ﮐﺎﺑﯿﻨﺖ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺎ ﮐﺶ ﺑﺒﻨﺪﻩ :|

ینی از همون اولم مورد توجه همه بودم !

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topoooooooooooooool, :: 14:16 :: نويسنده : sahar va reyhane

همش میگن تو چرا اینقد چاقی !؟

ای باباااااا من چاق نیستم !
فقط راحت تر از شما دیده میشم :D

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topoooooooooooool, :: 14:15 :: نويسنده : sahar va reyhane

همیشه گوشه ای از یخچال یه بطری کوچیک آب هست

که هرکسی فک میکنه فقط خودش از اون آب میخوره :|

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topooooooooooool, :: 14:14 :: نويسنده : sahar va reyhane

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ فانتزی ﻫﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﻪ ﻋﮑﺴﯽ ﺭﻭ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯿﻢ ﻧﺸﻮﻥ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺪﻡ

ﻫﯽ ﻧﺰﻧﻪ ﭼﭗ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﻘﯿﻪ ﻋﮑﺴﺎ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﺒﯿﻨﻪ

ﺁﻟﺒﻮﻡ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺑﺎﺑﺎﺗﻮ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺩﺳﺘﺖ ﮐﻪ :|

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topoooooooooool, :: 14:13 :: نويسنده : sahar va reyhane

شنیــدم این پـسـربـچـه کـوچـیکـا به خـالـه مـهـدشون میگـن :

مـهساجون ، پـری جون ، اِلـی جون و … اینا خیلی خـرشانسن ،

زمان ما اسم مربیمون خانوم عبدالمطلبی بود :|

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topoooooooooooooool, :: 14:12 :: نويسنده : sahar va reyhane

عاغا چرا میگیم پشت کامپیوتر نشستیم

در حالی که واقعا جلوی کامپیوتر نشستیم :?:

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topoooooooooooool, :: 14:11 :: نويسنده : sahar va reyhane

بچه های دهه ۹۰ هنوز به دنیا نیومده

۱۰۰ مدل عکس قدی و نیمرخ و بوم و گوشی موبایل و

فیسبوک و ایمیل و هزارتا کوفت و زهرمار دیگه دارن

بعد من که به دنیا اومدم

تا ۵سال بابا ننه م با هم دعوا داشتن که : “تقصیر تو بود” :|

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topooooooooooooool, :: 14:10 :: نويسنده : sahar va reyhane

امروز بالاخره تکلیف خودمو روشن کردم

لامصب عجب نوری داره :D

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topoooooooooooooooooool, :: 14:7 :: نويسنده : sahar va reyhane

پشه کلا ۱۴ﺳﺎﻋﺖ ﻋﻤﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ

ولی ﺑﺠﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ۱۴ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺮﻩ ﭘﺎﺭﮎ ، ﺑﺮﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ ، ﺑﺮﻩ ﺍﺳﮑﯽ

ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ منو ﻧﯿﺶ ﻣﯿﺰﻧﻪ !!

بدبخت خسران دیده

 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:neveshte topooooooooooooool, :: 14:5 :: نويسنده : sahar va reyhane

من اگه خدای نکرده ، بلا به دور ، گوش شیطون کر یه روز خواستم ازدواج کنم ؛

روز قبلش هارد کامپیوترمو با گوشیامو با فلشامو

کلا هرچی که خطری هست رو اول به تعداد عدد آووگادرو فرمت میکنم

بعد می برم طی یک مراسم کاملا محرمانه آتیش میزنم

خاکسترشم میبرم یک روز بارونی بالای قله ی دماوند میسپرم به دست باد !

کاره دیگه یهو دیدی یه فناوری کشف شد اطلاعاتو برگردوند ،

شانس که نداریم !

 
جمعه 19 ارديبهشت 1398برچسب:, :: 19:18 :: نويسنده : sahar va reyhane

 

سلام به همه بروبچ باحالي كه به وب ما دوتا ابجي سر ميزنيد

 

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد